من و تنهاییام(اشعار تاریکی)
تصور کن که دنیات داره میره
بگی برگرد، بگه شاید!،چه سخته!
تو ترکم میکنی من طبق معمول
فقط درکت کنم باید،چه سخته!
به هر امید واهی دل خوشم کن
که باور کردنت هم عادتم شد
شاید اشکام عذابم میده اما
من از بس گریه کردم،عادتم شد
من و تنهاییام با هم که باشیم
نمیدونی چه سخته بی تو بودن
تو آتیشم زدی با حرف رفتن
که کل آرزوهام بی تو دودن
نگاه کن توی چشمام آخرین بار
ببینم حرفشو میفهمی یا نه
ببین اشکامو بعد از من جداشو
بفهمم واقعا بی رحمی یا نه
نگاهم کن تو چشمام التماسه
چرا باید چشات هیچی نبینه؟
به عشق این که داشتیم خاطراتی
یه قطره اشک رو گونت نشینه؟
خداحافظ نگفتم من عزیزم
یه کم صبر کن هنوزم بی قرارم
برو تصمیم من بعد از تو اینه
که هرکی عاشقم شد جا بذارم!
من و تنهاییام با هم که باشیم
نمیدونی چه سخته بی تو بودن
تو آتیشم زدی با حرف رفتن
که کل آرزوهام بی تو دودن
نگاه کن توی چشمام آخرین بار
ببینم حرفشو میفهمی یا نه
ببین اشکامو بعد از من جداشو
بفهمم واقعا بی رحمی یا نه
تاریکی(حامد)