آشتی (اشعار حامد تاریکی)
آشتی
نفسم دلش گرفته،رفت و آمدش ضعیفه
مگه من نگفته بودم که دلم خیلی ظریفه؟
آخرین باری که دیدم،اون نگاه نازنینو
خودشم شرمش میومد،هی نگاه میکرد زمینو
فک کنم مثل همیشه باورم نکرده بودی
من میگفتم حیفه چشمات،تو میگفتی، عه حسودی؟!
باشه حس من حسادت،من حسود روزگارت
ولی باید نمیرفتی،طبق اون قول و قرارت
یادته اون نامه هامو چه قد عاشقونه بودن؟
ولی فک میکردی حرفام همشون بهونه بودن
چترو اشک و من و بارون،همه چی عالیه عالی
اما واسه عاشقیهام،جای تو خالیه خالی
شنیدم دلت میلرزه،وقتی یاد من میفتی
خیلی خوبه اما کاشکی،حستو به من میگفتی
من که هیچ موقه نخواستم،چون بدی کردی نخوامت
یا اگه گفتی کنارم،برنمیگردی ، نخوامت
وقتی قلبمو شکستی،عاشقت میخواس بمیره
حتی از خدا نخواستم،انتقاممو بگیره
قهرش از تو بوده اما،اگه قصد آشتی داری
منتش دوباره بامن،تو فقط باید بذاری
نکنه بیام کنارت،سر رو شونه هات بذارم
تو مثه همیشه بازم،بگی نه دوسِت ندارم
اگه مثل سنگ دلها،تو بگی برو نمیشه
این دفه جدیه جدی،میشکنم مثل یه شیشه
چترو اشک و من و بارون،همه چی عالیه عالی
اما واسه عاشقیهام،جای تو خالیه خالی
دست گل آماده کردم،که بهت بدم بخندی
نکنه بازم بیام و،چشماتو به روم ببندی
قول میدم حرفی نگم از،اون بدی هایی که کردی
منم از تو قول میخوام،که نگی برنمیگردی
آخ فدای اون نگاهت،چرا اشکاشو میریزه
تو هنوز همون یه عشقی،که برای من عزیزه
من همیشه گفته بودم،از دلم رفتنی نیستی
امتحان بد دادی اما،واسه من نمره ی بیستی
نفسم دلش گرفته رفت و آمدش ضعیفه
ولی برگردی کنارم،همه دردامو حریفه
نفسم دلش گرفته رفت و آمدش ضعیفه
ولی برگردی کنارم،همه دردامو حریفه!
حامد(تاریکی)